اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 252

1. حسن بدکان نشست، عشق پدیدار شد

2. حسن فروشنده گشت، عشق خریدار شد

3. خلوت دل چون ز دوست پر شد و پر کرد پوست

4. واقعه انبوه گشت داعیه بسیار شد

5. آمد و شد در گرفت از چپ و از راست دوست

6. دل به تماشای او بر در و دیوار شد

7. پرده ز رخ دور کرد، شهر پر از نور کرد

8. دیدن او سهل گشت، دادن جان خوار شد

9. در دو جهان ذره‌ای بی‌هوس او نماند

10. از همه ذرات کون او چو خریدار شد

11. حسن که شایسته بود بر زد و بر تخت رفت

12. عشق که دیوانه بود سر زد و بردار شد

13. بر تن من بار بست حسن چو نیرو گرفت

14. بر دل من زور کرد عشق چو در کار شد

15. صورت لیلی‌رخی صبح چو در دادمی

16. فتنه در آمد ز خواب، عربده بیدار شد

17. دل در غارت گرفت، ترک عمارت گرفت

18. تا چه خرابی کند؟ عشق چو معمار شد

19. هر چه بجز یاد او قیمت و قدری نیافت

20. هر چه بجز عشق او پست و نگونسار شد

21. از دل من عشق جست نقش دویی چون بشست

22. شب همه معراج گشت، رخ همه دیدار شد

23. من چو ز من گم شدم، غرق ترحم شدم

24. دوست مرا دوست داشت، یار مرا یار شد

25. گر چه جزین چند بار فتنهٔ او دیده‌ام

26. بندهٔ این بار من، کین همه انبار شد

27. اوحدی از دست عشق تا قدحی نوش کرد

28. رخ به خرابات کرد، رخت به خمار شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از ثمر شیرین نسازی گر دهان خلق را
* سعی کن از سایه ات چون بید آساید کسی
شعر کامل
صائب تبریزی
* حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
* کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
شعر کامل
حافظ
* مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
* که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
شعر کامل
سعدی