اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 43

1. پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما

2. نوبت اقبال برد بخت جوان گشتهٔ ما

3. تن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر

4. باخته شد در نظری آن تن جان گشتهٔ ما

5. گرچه گران بار شدیم از غم آن ماه ولی

6. هم سبک انداخته شد بار گران گشتهٔ ما

7. دیدهٔ گریان به دلم فاش همی گفت خود این:

8. کاتش غم زود کشد اشک روان گشتهٔ ما

9. پیر خرد گرد جهان گشت بسی در طلبش

10. هم به کف آورد غرض پیر جهان گشتهٔ ما

11. نفس بفرمود بسی، من ننشستم نفسی

12. تا همگی سود نشد سود زیان گشتهٔ ما

13. ضامن ما در غم او اوحدی شیفته بود

14. این نفس از غم برهد مرد ضمان گشتهٔ ما


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بغیر اشک که راه نگاه من بندد
* که دیده قافله ای چشم راهزن بندد؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* مشکل که رود داغت هرگز ز دل چاکم
* تا لاله مگر روزی سر برزند از خاکم
شعر کامل
هلالی جغتایی
* گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت
* دریغ حافظ مسکین من چه جانی داد
شعر کامل
حافظ