اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 806

1. سنت آنست که خاک کف پایش باشی

2. فرض واجب که به فرمان و برایش باشی

3. گر نخواهی که به حسرت سر انگشت گزی

4. در پناه رخ انگشت نمایش باشی

5. ماه را دیدم و گفتم: تو بگیری جایش

6. بازگفتم: تو نه آنی که به جایش باشی

7. گرهی بازکن از بند دو زلفش به نیاز

8. ای دل، آنروز که در بند گشایش باشی

9. اوحدی، دست بدار از سخن دوست، که او

10. به وفا سر ننهد، گر تو خدایش باشی

11. گر به رنج غم او کوفته گردی صد بار

12. بوی آن نیست که در صحن سرایش باشی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
* این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم
شعر کامل
حافظ
* جای شادی نیست زیر این سپهر نیلگون
* خنده در هنگامه ماتم نمی باید زدن
شعر کامل
صائب تبریزی
* منم دل پر از غم ز کردار خویش
* بغم بسته جان را ز تیمار خویش
شعر کامل
فردوسی