غزل شمارهٔ 304
1. اگر ز کاوش مژگان او دلم خون شد
2. خوشم که بهر من اسباب گریه افزون شد
3. دم هلاک، به روی تو، بس که، حیران بود
4. دلم نیافت، که کی، ز سینه، جان بیرون شد
5. کدام قطرهٔ خوی، لیلی، از جبین افشاند
6. که گاه گریه، برون، ز چشم مجنون شد
7. امید من به محبت، زیاده، چون نشود؟
8. که دوشِ کوهکن، آرامگاه گلگون شد
9. ز بت نه گوشهٔ چشمی، نه چین ابرویی
10. به حیرتم که دل برهمن ز کف چون شد
11. فغان ز طبع تو عرفی، مگو، بگو کز تو
12. طبیعتت سبب شهرت همایون شد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده