عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 421

1. صد مُهر می نهم به لب گفت و گوی دل

2. تا گَرد غم به شِکوه نجنبد ز روی دل

3. دامن به سلسبیل نیالاید آن که او

4. در چشمه سار درد کند شست و شوی دل

5. بگداختیم مرهم و الماس ریختیم

6. آن بر مراد راحت و این در گلوی دل

7. با صد غم آشناست دلم، دست ازو بدار

8. ترسم غمی عنان تو گیرد به بوی دل

9. تا چند عمر در غم و اندیشه بگذرد

10. برداشتیم دست غم از زیر و روی دل

11. عرفی به یک دو جرعه خون، بیخودی نمود

12. هرگز نخورده بود شراب سبوی دل


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
* به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
شعر کامل
حافظ
* حیله در شرع محبت بازی خود دادن است
* خون خصم خویش را پرویز نامردانه ریخت
شعر کامل
صائب تبریزی
* بر دست حنا بسته نهد پای بهر گام
* هر کس که تماشاگه او زیر چناریست
شعر کامل
فرخی سیستانی