غزل شمارهٔ 71
1. هر خنده دریچه ی گشاینده ی غم است
2. هر انتعاش نایره ی قفل ماتم است
3. دل زنده ساز قدر مسیح و مرا مسنج
4. غافل مباش آن نفسی بود و این دم است
5. حیف است حیف، بس مکن ای کاوش دلم
6. هر ناله را خراشی و هر گریه را نم است
7. باغی است گریه در جگر تشنه ام کزان
8. صد لاله زار سوخته در زیر یک شبنم است
9. هر کس که دید عرفی و این شور و های و هوی
10. غافل ز زیر پرده نمایش ، که یک کم است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده