سعدی_گلستانباب دوم - در اخلاق درويشان (فهرست)

حکایت (23)

بخشایش الهی گم شده ای را در مناهی چراغ توفیق فرا راه داشت تا بحلقه اهل تحقیق درآمد. بیمن قدم درویشان و صدق نفس ایشان ذمایم اخلاقش بجمائد مبدل گشت.

دست از هوا و هوس کوتاه کرد و زبان طاعنان در حق او همچنان دراز که بر قاعده اولست و زهد و صلاحش نامعول

1. بعذر و توبه توان رستن از عذاب خدای

2. ولیک می نتوان از زبان مردم رست

طاقت جور زبانها نیاورد و شکایت پیش پیر طریقت برد. جوابش داد که شکر این نعمت چگونه گزاری که بهتر از آنی که همی پندارندت

3. چند گوئی که بداندیش و حسود

4. عیب گویان من مسکینند

5. گه بخون ریختنم برخیزند

6. گه ببد خواستنم بنشینند

7. نیک باشی و بدت گوید خلق

8. به که بد باشی و نیکت بینند

لیکن مرا که حسن ظن همگنان در حق من به کمالست و من در عین نقصان. روا باشد اندیشه بردن و تیمار خوردن

9. گر آنها که میگفتی کردمی

10. نکو سیرت و پارسا بودمی

11. انی لمستتر من عین جیرانی

12. وللله یعلم اسراری و اعلانی

13. در بسته بروی خود ز مردم

14. تا عیب نگسترند ما را

15. در بسته چه سود و عالم الغیب

16. دانای نهان و آشکارا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* غلام مردم چشمم که با سیاه دلی
* هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم
شعر کامل
حافظ
* هر سبزه که روید از گل او
* آن سبزه به رنگ زعفران است
شعر کامل
وحشی بافقی
* درونت حرص نگذارد که زر بر دوستان پاشی
* شکم خالی چو نرگس باش تا دستت درم گردد
شعر کامل
سعدی