حکایت (٤1)
طایفه رندان بخلاف درویشی بدرآمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند. شکایت پیش پیر طریقت برد که چنین حالتی رفت.
گفت: ای فرزند خرقه درویشان جامه رضاست هر که در این کسوت تحمل بی مرادی نکند مدعیست و خرقه بر او حرام
1. دریای فراوان نشود تیره بسنگ
2. عارف که برنجد تنک آب است هنوز
3. گر گزندت رسد تحمل کن
4. که بعفو از گناه پاک شوی
5. ای برادر چو عاقبت خاکست
6. خاک شو پیش از آنکه خاک شوی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده