حکایت (1٤)
حاتم طائی را گفتند: از خود بزرگ همت تر در جهان دیده ای یا شنیده ای؟ گفت: بلی روزی چهل شتر قربان کرده بودم امرای عرب را.
پس بگوشه صحرائی به حاجتی برون رفتم. خارکنی دیدم پشته فراهم آورده. گفتمش: به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط او گرد آمده اند. گفت:
1. هر که نان از عمل خویش خورد
2. منت حاتم طائی نبرد
من او را به همت و جوانمردی از خود برتر دیدم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده