سعدی_گلستانباب سوم - در فضيلت قناعت (فهرست)

حکایت (19)

هرگز از دور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان درهم نکشیدم مگر وقتی که پایم برهنه بود و استطاعت پای پوشی نداشتم.

به جامع کوفه درآمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم

1. مرغ بریان، بچشم مردم سیر

2. کمتر از برگ تره بر خوانست

3. وانکه را دستگاه و قوت نیست

4. شلغم پخته مرغ بریانست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اشکی که ترا بر گل رخسار دویده
* باران بهار است که بر لاله چکیده
شعر کامل
جامی
* من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
* کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم
شعر کامل
سعدی
* بند بگسل باش آزاد ای پسر
* چند باشی بند سیم و بند زر
شعر کامل
مولوی