سعدی_مواعظغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 11

1. آن را که جای نیست همه شهر جای اوست

2. درویش هر کجا که شب آید سرای اوست

3. بی‌خانمان که هیچ ندارد بجز خدای

4. او را گدا مگوی که سلطان گدای اوست

5. مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست

6. چندانکه می‌رود همه ملک خدای اوست

7. آن کز توانگری و بزرگی و خواجگی

8. بیگانه شد به هر که رسد آشنای اوست

9. کوتاه دیدگان همه راحت، طلب کنند

10. عارف بلا، که راحت او در بلای اوست

11. عاشق که بر مشاهدهٔ دوست دست یافت

12. در هر چه بعد از آن نگرد اژدهای اوست

13. بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست

14. این پنج روزه عمر که مرگ از قفای اوست

15. هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد

16. گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست

17. از دست دوست هر چه ستانی شکر بود

18. سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
* در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
شعر کامل
مولوی
* بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
* که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
شعر کامل
حافظ
* گر من از عهدت بگردم ناجوانمردم نه مردم
* عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد
شعر کامل
سعدی