سعدی_مواعظغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 37

1. صاحبا عمر عزیزست غنیمت دانش

2. گوی خیری که توانی ببر از میدانش

3. چیست دوران ریاست که فلک با همه قدر

4. حاصل آنست که دایم نبود دورانش

5. آن خدایست تعالی، ملک الملک قدیم

6. که تغییر نکند ملکت جاویدانش

7. جای گریه‌ست برین عمر که چون غنچهٔ گل

8. پنجروزست بقای دهن خندانش

9. دهنی شیر به کودک ندهد مادر دهر

10. که دگرباره به خون در نبرد دندانش

11. مقبل امروز کند داروی درد دل ریش

12. که پس از مرگ میسر نشود درمانش

13. هر که دانه نفشاند به زمستان در خاک

14. ناامیدی بود از دخل به تابستانش

15. گر عمارت کنی از بهر نشستن شاید

16. ورنه از بهر گذشتن مکن آبادانش

17. دست در دامن مردان زن و اندیشه مدار

18. هر که با نوح نشیند چه غم از طوفانش

19. معرفت داری و سرمایهٔ بازرگانی

20. چه به از دولت باقی بده و بستانش

21. دولتت باد وگر از روی حقیقت برسی

22. دولت آنست که محمود بود پایانش

23. خوی سعدیست نصیحت چه کند گر نکند

24. مشک دارد نتواند که کند پنهانش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فریب مهربانی خوردم از گردون، ندانستم
* که در دل بشکند خاری که بیرون آرد از پایم
شعر کامل
صائب تبریزی
* تبسمی ز لب دلفریب او دیدم
* که هر چه با دل من کرد آن تبسم کرد
شعر کامل
وحشی بافقی
* قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
* که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
شعر کامل
حافظ