سعدی_مواعظغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 38

1. ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش

2. با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش

3. دشمن به دشمن آن نپسندد که بیخرد

4. با نفس خود کند به مراد و هوای خویش

5. از دست دیگران چه شکایت کند کسی

6. سیلی به دست خویش زند بر قفای خویش

7. دزد از جفای شحنه چه فریاد می‌کند

8. گو گردنت نمی‌زند الا جفای خویش

9. خونت برای قالی سلطان بریختند

10. ابله چرا نخفتی بر بوریای خویش

11. گر هر دو دیده هیچ نبیند به اتفاق

12. بهتر ز دیده‌ای که نبیند خطای خویش

13. چاهست و راه و دیدهٔ بینا و آفتاب

14. تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش

15. چندین چراغ دارد و بیراه می‌رود

16. بگذار تا بیفتد و بیند سزای خوایش

17. با دیگران بگوی که ظالم به چه فتاد

18. تا چاه دیگران نکنند از برای خویش

19. گر گوش دل به گفتهٔ سعدی کند کسی

20. اول رضای حق طلبد پس رضای خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای خون دوستانت به گردن، مکن بزه
* کس برنداشتست به دستی دو خربزه
شعر کامل
رودکی
* در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
* نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد
شعر کامل
حافظ
* ز راه نسبت هر روح با روح
* دری از آشنایی هست مفتوح
شعر کامل
وحشی بافقی