غزل شمارهٔ 2315
1. حسن خواهد رفت و داغت بر جگر خواهد نهاد
2. خواهد آمد خط و قانون دگر خواهد نهاد
3. از پریشانی سر زلف تو پس خم می زند
4. کاکلت این سرکشیها را زسر خواهد نهاد
5. ابرویت کاندر فنون دلربایی طاق بود
6. گوشه ای خواهد شد و دستی به سر خواهد نهاد
7. چشم صیادت که آهو را نیاوردی به چشم
8. دام از بی حاصلی در هر گذر خواهد نهاد
9. شوربختان لبت هر یک به کنجی می روند
10. خنده ات یک چندان دندان بر جگر خواهد نهاد
11. نخل قدت کز روانی عمر پیشش لنگ بود
12. هر قدم از ضعف دستی بر کمر خواهد نهاد
13. رنگ رخسارت که با گل چهره می شد در چمن
14. داغ رنگ زرد بر رخسار زر خواهد نهاد
15. شعله خویت که آتش در دل یاقوت زد
16. پشت دستی بر زمین پیش شرر خواهد نهاد
17. ساعد سیمین که بودش دلبری در آستین
18. آستنی از بی کسی بر چشم تر خواهد نهاد
19. تیغ بندان کرشمه تیغ بر همه می نهند
20. اشک خونین سر به دامان نظر خواهد نهاد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده