غزل شمارهٔ 119
1. هر دمم، چهره به خون مژه، تر میگردد
2. حالم از عشق تو، هر روز، بتر میگردد
3. بر مگرد از من و گر زانکه تو بر میگردی
4. دین و دنیا و سعادت، همه، بر میگردد
5. روی، پنهان مکن از من، که پری رویان را
6. کار حسن، از نظر اهل نظر، میگردد
7. فکر، در راه هوای تو، ز پا میافتد
8. عقل، در کوی خیال تو، به سر میگردد
9. رحم کن بر دلم ای ماه، که از آه دلم
10. خانه ماه فلک، زیر و زبر میگردد
11. آب و سنگم همه بردی و کنون دیده من
12. آسیایی است که بر خون جگر میگردد
13. تا کجا باد صبا، بوی تو در یوزه کند
14. روز و شب بی سروپا بر همه در میگردد
15. تیغ از دست تو عمر ابدی، میبخشد
16. زهر بر یاد تو، جلاب و شکر میگردد
17. رفت بر بوک و مگر عمر تو سلمان چه کنم
18. کار دنیا همه، بر بوک و مگر میگردد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده