غزل شمارهٔ 111
1. این طرفه بین که حضرت او با همه حجاب
2. روشن تر است نور وی از نور آفتاب
3. موج و حباب و قطره و دریا به چشم ما
4. عارف چو بنگرد بنماید به عین آب
5. بیدار شو ز خواب به بیداریش ببین
6. نقش خیال او نتوان دیدنش به خواب
7. دستش به دست آور و دامان او بگیر
8. جامی از او طلب کن و بستان ازو شراب
9. شادی روی ساقی ما جام می بنوش
10. تا همچو ما شوی ابدالمست و هم خراب
11. بگذار نور و ظلمت و بگذر ز روز و شب
12. جانان ما طلب که بُود جان و تن حجاب
13. الهام سید است که گوید به بندگان
14. ورنه چنین سخن نتوان گفت در کتاب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده