غزل شمارهٔ 216
1. دل ما در هوای الوند است
2. در سر زلف یار دربند است
3. خواجه تبریزی است و در قره باع
4. شاه سروان امیر در بند است
5. یار بلخی ما ز تربت رفت
6. در کش خواجهٔ سمرقند است
7. سخن از روم و شام چون گوید
8. آن خجندی که ساکن جَند است
9. ترک سرمست و هندوی شیرین
10. آن یکی چون گل است و این قند است
11. گرچه آدم به جسم بود پدر
12. نزد خاتم به روح فرزند است
13. سید بزم عشق دانی کیست
14. آنکه او بندهٔ خداوند است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده