شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 404

1. هرکجا گنجیست ماری در وی است

2. کنج هر ویرانه بی گنجی کی است

3. خوش حبابی پرکن از آب حیات

4. جام ما این است و آن عین وی است

5. یافته عالم وجود از جود او

6. ورنه بی او جمله عالم لاشی است

7. نائی و نی هر دو همدم آمدند

8. عالمی رقصان از آن بانگ نی است

9. عشق سلطان است در ملک وجود

10. عقل مانند رئیسی در وی است

11. ساغری گر بشکند اندیشه نیست

12. ساغری دیگر روانش در پی است

13. نعمت الله هر که می جوید به عشق

14. گو ز خود می جو که دایم با وی است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* جامه نیلی گشت و از سیلی رخم نیلوفری
* عاقبت این بود رنگم زین خم خاکستری
شعر کامل
وحشی بافقی
* خورشید و گلت خوانم هم ترک ادب باشد
* چرخ مه و خورشیدی باغ گل و نسرینی
شعر کامل
سعدی
* عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
* در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
شعر کامل
حافظ