شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 422

1. یار ما رفت گوییا جان رفت

2. جان چه قدرش بود که جانان رفت

3. عمر ما بود رفت چه توان کرد

4. در پی عمر رفته نتوان رفت

5. هر که با ما دمی نشد همدم

6. دم آخر که شد پریشان رفت

7. رند مستی ز بزم ما کم شد

8. گوییا در پی حریفان رفت

9. بود حلّال مشکلات همه

10. لاجرم چون برفت آسان رفت

11. نور چشم است در نظر پیداست

12. گرچه از چشم خلق پنهان رفت

13. نعمت الله جان به جانان داد

14. عاشقانه به بزم سلطان رفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از صحبت نیکان نشود طینت بدنیک
* بادام همان تلخ برون از شکر آید
شعر کامل
صائب تبریزی
* سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد
* بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری
شعر کامل
فروغی بسطامی
* برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا
* تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا
شعر کامل
مولوی