شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 426

1. نعمت الله جان به جانان داد و رفت

2. بر در میخانه مست افتاد و رفت

3. آفتابش از قمر بسته نقاب

4. آن نقاب از روی خود بگشاد و رفت

5. بود استادی به شاگردان بسی

6. کرد شاگردان همه استاد و رفت

7. در خرابات مغان مست و خراب

8. سر به پای خم می بنهاد و رفت

9. او خلیفه بود در بغداد تن

10. رخت را بربست از بغداد و رفت

11. عارفانه در جهان صد سال بود

12. نی چو غافل داد جان بر باد و رفت

13. سید ما بود ظاهر شد نهان

14. بندگان را جمله کرد آزاد و رفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای صبا امشبم مدد فرمای
* که سحرگه شکفتنم هوس است
شعر کامل
حافظ
* شوقست در جدایی و جورست در نظر
* هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
شعر کامل
سعدی
* خبر دهید به صیاد ما که ما رفتیم
* به فکر صید دگر باشد و شکار دگر
شعر کامل
وحشی بافقی