غزل شمارهٔ 427
1. عاشقی جان را به جانان داد و رفت
2. رو به خاک راه او بنهاد و رفت
3. تن رفیقی بود با او یار و غار
4. عاشقانه ناگهان افتاد و رفت
5. بر سر کویش رسید و سر نهاد
6. بند را از پای خود بگشاد و رفت
7. هر زمان نقشی نماید لاجرم
8. کرد روی چون نگاری شاد و رفت
9. زندهٔ جاوید شد ای جان من
10. گرچه می گویند او جان داد و رفت
11. آمد اینجا و غم عالم نخورد
12. زان روان شد مظهر ایجاد و رفت
13. بنده بودی بندگی کردی مدام
14. سید آمد بنده شد آزاد و رفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده