غزل شمارهٔ 429
1. یار ما زاری ما نشنید و رفت
2. آمد و در حال وا گردید و رفت
3. زلف او در تاب رفت از دست ما
4. دل ربود و سر ز ما پیچید و رفت
5. جان ما را یک زمان دلشاد کرد
6. حال ما را یک زمان وا دید و رفت
7. عمر ما بود و روان از ما گذشت
8. گفتمش بنشین دمی نشنید و رفت
9. گر چه او با جان منش پیوندهاست
10. بی وفا پیوند خود ببرید و رفت
11. عقل آمد تا مرا راهی زند
12. رند مستی دید از او ترسید و رفت
13. نعمت الله بود یار غار ما
14. گوشه ای از بوستان بگزید و رفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده