شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 756

1. مستانه ساقی از در در آمد

2. از دولت او کارم بر آمد

3. جان گرامی کردم فدایش

4. عمر عزیزم خوش بر سر آمد

5. خورشید حسنش خوش بر سر آمد

6. سرو روانش چون در بر آمد

7. استغفرالله از توبه کردن

8. بود آن گناهی از من گر آمد

9. از مجلس ما زاهد روان شد

10. ساقی سرمست از در درآمد

11. مستانه جامی پر می به من داد

12. صد بارم از جان آن خوشتر آمد

13. چون نعمت الله رندی حریفی

14. وقتی چنین خوش ، خوش درخور آمد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* جای نزهت نیست گیتی را که اندر باغ او
* نیشکر چون برگ سنبل زهر دارد در میان
شعر کامل
خاقانی
* بر سر پروانه شمع از بهر آن سوزد که هست
* جذبۀ عشقی که خاکستر به خاکستر کشد
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* چو از برگ گلش سنبل دمیدست
* ز حسرت در چمن گل پژمریدست
شعر کامل
خواجوی کرمانی