غزل شمارهٔ 142
1. آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود
2. هر چه گفتی خوب گفتی هر چه کردی خوب بود
3. من چرا در عشق اندیشم ز سنگ طعن غیر
4. آنکه مجنون بود اینش در جهان سرکوب بود
5. چند گویی قصهٔ ایوب و صبر او بس است
6. بیش از این ما صبر نتوانیم آن ایوب بود
7. بود از مجنون به لیلی لاف یکرنگی دروغ
8. در میان گر احتیاج قاصد و مکتوب بود
9. من نمیدانم که این عشق و محبت از کجاست
10. اینقدر دانم که میل از جانب مطلوب بود
11. این عجایب بین که یوسف داشت در زندان مصر
12. پای در زنجیر و جایش در دل یعقوب بود
13. وحشی این مژگان خون پالا که گرد غم گرفت
14. یاد آن روزی که در راه کسی جاروب بود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده