غزل شمارهٔ 248
1. الاهی از میان ناپسندان بر کران دارش
2. ز دام حیلهٔ مردم فریبان در امان دارش
3. صدای شهپر شاهینی از هر گوشه میآید
4. تذرو غافلی دارم مقیم آشیان دارش
5. خدایا با منش خوش سر گران داری و خرسندم
6. نه تنها با من و بس ، با همه کس سرگران دارش
7. پدید آرد هوس از عشق با مردم جفا کاری
8. نمیخواهم بر این باشد ، خداوندا برآن دارش
9. تغافل کیش و کین اندیش و دوری جوی و وحشی خوی
10. عجب وضعیست خوش یارب همیشه آنچنان دارش
11. زمان اول حسن است و هستش فتنهها درپی
12. الاهی در امان از فتنهٔ آخر زمان دارش
13. خدایا فرصت یک حرف پند آمیز میخواهم
14. نمیگویم که با وحشی همیشه همزبان دارش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده