غزل شمارهٔ 249
1. مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش
2. بی گنه میکشتیم ، اکنون گنهکارم بکش
3. تیغ بیرحمی بکش اول زبانم را ببر
4. پس بیازار و پس از حرمان بسیارم بکش
5. جرم میآید زمن تا عفو میآید ز تو
6. رحم را حدیست ، از حد رفت ، این بارم بکش
7. وحشیم من کشتن من اینکه رویت بنگرم
8. روی خود بنما و از شادی دیدارم بکش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده