وحشی بافقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 312

1. گو جان ستان از من که من تن در بلای او دهم

2. پیکر به خون اندر کشم جان خونبهای او دهم

3. بزم فراغ آراست دل کو بی محابا غمزه‌ای

4. کش من ز راه چشم خود سر در سرای او دهم

5. جانی به حسرت می‌کنم بهرعیادت گو میا

6. کی بهر حفظ جان خود تشویش پای او دهم

7. ماخولیا گر نیست این جویم چرا خونخواره‌ای

8. کو قصد جان من کند من جان برای او دهم

9. چون عشق خواهم دشمنی این جان ایمن خفته را

10. تا باز سد ره هر شبی تغییر جای او دهم

11. وحشی شکایت تا به کی از روزگار عافیت

12. ایام رشک عشق کو تا من سزای او دهم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عقل را با عشق خوبان طاقت سرپنجه نیست
* با قضای آسمانی برنتابد جهد مرد
شعر کامل
سعدی
* تمیز نیک و بد روزگار کار تونیست
* چو چشم آینه در خوب و زشت حیران باش
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز دریا به دریا همی مرد بود
* رخ ماه و خورشید پر گرد بود
شعر کامل
فردوسی