امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1856

1. جان من، بی من درمانده تنها چونی؟

2. من ز غم سوخته گشتم، تو بگو تا چونی؟

3. بندگان را نرسد پرسش مخدوم، ولی

4. ای منت بنده، بگو بهر خدا تا چونی؟

5. هیچ می دانی کآخر غم تنهایی چیست؟

6. هیچ می پرسی، کای غمزده تنها چونی؟

7. بهر تسکین غریبی چه کمت خواهد شد؟

8. گر بگویی که چه حال است ترا یا چونی؟

9. بی من سوخته هر شب که حرامت بادا

10. با گل و نقل تر و جام مصفا چونی؟

11. خسرو از دست تو خود خون دلش می نوشد

12. تو بگو اینکه به نوشیدن صهبا چونی؟

13. خسرو از دست تو خود خون دلش می نوشد

14. تو بگو اینکه به نوشیدن صهبا چونی؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ایکه از بهر نمازت گوش جان بر قامتست
* قامتی را جوی کاید سرو پیشش در نماز
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* ذوق پاکان زخم و مستی نیست
* جاه نیکان به کبر و هستی نیست
شعر کامل
اوحدی
* بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد
* خورشید جان عاشقان در خلوت الله شد
شعر کامل
مولوی