هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 205

1. ای شاه حسن جور مکن بر گدای خویش

2. ما بندهٔ توایم بترس از خدای خویش

3. خواهند عاشقان دو مراد از خدای خویش

4. هجر از برای غیر و وصال از برای خویش

5. گر دل ز کوی دوست نیامد عجب مدار

6. جایی نرفته است که آید به جای خویش

7. ای من گدای کوی تو گر نیست رحمتی

8. باری نظر دریغ مدار از گدای خویش

9. صد بار آشنا شده‌ای با من و هنوز

10. بیگانه‌وار می‌گذری ز آشنای خویش

11. زاهد برو که هست مرا با بتان شهر

12. آن حالتی که نیست تو را با خدای خویش

13. حیف‌ست بر جفا که به اغیار می‌کنی

14. بهر خدا که حیف مکن بر جفای خویش

15. قدر جفای توست فزون از وفای ما

16. پیش جفای تو خجلم از وفای خویش

17. گم شد دلم، به آه و فغان دیگرش مجوی

18. پیدا مساز دردسری از برای خویش

19. چون خاک پای توست هلالی به صد نیاز

20. ای سرو ناز سر مکش از خاک پای خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گوی زمین ربوده چوگان عدل اوست
* وین برکشیده گنبد نیلی حصار هم
شعر کامل
حافظ
* سلطان صفت همی‌رود و صد هزار دل
* با او چنان که در پی سلطان رود سپاه
شعر کامل
سعدی
* همان بهتر که لیلی در بیابان جلوه گر باشد
* ندارد تنگنای شهر، تاب حسن صحرایی
شعر کامل
صائب تبریزی