غزل شمارۀ 1039
1. چنین کافتاده دور از جان خویشم
2. چگونه زنده ام حیران خویشم
3. به وصلم گر نداری زنده این بس
4. که بینی کشتۀ هجران خویشم
5. ندارد تاب مرهم سینۀ ریش
6. کَرَم کن زخمی از پیکان خویشم
7. ربودی دل ز من جان و خرد نیز
8. وزین پس در غم ایمان خویشم
9. ز سیلاب مژه شد خانه ام پست
10. خراب دیدۀ گریان خویشم
11. سگم خوان و استخوانی ده، کیم من
12. که خوانی میهمان بر خوان خویشم
13. بر آن در ناله کردم گفت جامی
14. مده درد سر از افغان خویشم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده