محتشم کاشانی_دیوانغزلیات از رسالهٔ جلالیه (فهرست)

شمارهٔ 58

1. یزک سپاه هجران که نمود پیشدستی

2. عجب ارنگون نسازد علم سپاه هستی

3. ز می فراق بوئی شده آفت حضورم

4. چه حضور ماند آن دم که رسد زمان مستی

5. عجب است اگر نمیرم که چو شمع در گدازم

6. ز بلند شعله وصلی که نهاده روبه پستی

7. چه کنی امیدوارم به بقای صحبت ای گل

8. تو که پای بر صراحی زدی و قدح شکستی

9. چه دهی تسلی من به بشارت توقف

10. تو که محمل عزیمت ز جفا به ناقه بستی

11. بجز این که نقد دین را همه صرف کردم آخر

12. تو ببین چه صرف کردم من ازین صنم‌پرستی

13. به دو روزه وصلی باقی چه امید محتشم را

14. که بریده بیم هجرش رگ جان به پیش‌دستی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* غم عاشق سرایت می کند معشوق را در دل
* ز آه و دود قمری سرو آخر شمع ماتم شد
شعر کامل
صائب تبریزی
* همچنان طفلی که در وحشت سرایی مانده است
* دل درون سینه ام بی طاقتی ها می کند
شعر کامل
رهی معیری
* محو کی از صفحه دلها شود آثار من؟
* من همان ذوقم که می یابند از افکار من
شعر کامل
صائب تبریزی