غزل شمارهٔ 765
1. میی کو ترا میرهاند ز مستی
2. حلالت از آن می خرابی و مستی
3. بت تست نفس تو در کعبهٔ تن
4. خلیل خدایی، گر این بت شکستی
5. عروس جهان را وفایی نباشد
6. به آخر بدانی که: دل در که بستی؟
7. نبینی به خود غیر ازین صوت و صورت
8. چه گویم؟ زهی! غافل از خود که هستی
9. تو آنروز گفتم: به منزل نیایی
10. که همراه میرفت و خوش مینشستی
11. در این باغ کش میوه زهرست یکسر
12. چه تریاک بهتر ز کوتاه دستی؟
13. چو باد ار طلب میکنی سرفرازی
14. منه دل برین خاک و بگذر، که رستی
15. خدای تو آن چیز مخصوص باشد
16. خدا را گر از بهر چیزیی پرستی
17. بلندی که میجویی آنروز یابی
18. که چون اوحدی رخ بپیچی ز پستی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده