لینک اشتراک گذاری
کپی شد
مولوی_مثنوی معنویدفتر سوم
شماره 211 - رسیدن بانگ طلسمی نیم‌شب مهمان مسجد را : بشنو اکنون قصهٔ آن بانگ سخت
شماره 212 - ملاقات آن عاشق با صدر جهان : آن بخاری نیز خود بر شمع زد
شماره 213 - جذب هر عنصری جنس خود را کی در ترکیب آدمی محتبس شده است به غیر جنس : خاک گوید خاک تن را باز گرد
شماره 214 - منجذب شدن جان نیز به عالم ارواح و تقاضای او و میل او به مقر خود و منقطع شدن از اجزای اجسام کی هم کندهٔ پای باز روح‌اند : گوید ای اجزای پست فرشیم
شماره 215 - فسخ عزایم و نقضها جهت با خبر کردن آدمی را از آنک مالک و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناکردن و نافذ داشتن تا طمع او را بر عزم کردن دارد تا باز عزمش را بشکند تا تنبیه بر تنبیه بود : عزمها و قصدها در ماجرا
شماره 216 - نظرکردن پیغامبر علیه السلام به اسیران و تبسم کردن و گفتن کی عجبت من قوم یجرون الی الجنة بالسلاسل و الاغلال : دید پیغامبر یکی جوقی اسیر
شماره 217 - تفسیر این آیت کی ان تستفتحوا فقد جائکم الفتح ایه‌ای طاعنان می‌گفتید کی از ما و محمد علیه السلام آنک حق است فتح و نصرتش ده و این بدان می‌گفتید تا گمان آید کی شما طالب حق‌اید بی غرض اکنون محمد را نصرت دادیم تا صاحب حق را ببینید : از بتان و از خدا در خواستیم
شماره 218 - سر آنک بی‌مراد بازگشتن رسول علیه السلام از حدیبیه حق تعالی لقب آن فتح کرد کی انا فتحنا کی به صورت غلق بود و به معنی فتح چنانک شکستن مشک به ظاهر شکستن است و به معنی درست کردنست مشکی او را و تکمیل فواید اوست : آمدش پیغام از دولت که رو
شماره 219 - تفسیر این خبر کی مصطفی علیه السلام فرمود لا تفضلونی علی یونس بن متی : گفت پیغامبر که معراج مرا
شماره 220 - آگاه شدن پیغامبر علیه السلام از طعن ایشان بر شماتت او : گرچه نشنید آن موکل آن سخن
شماره 221 - بیان آنک طاغی در عین قاهری مقهورست و در عین منصوری ماسور : دزد قهرخواجه کرد و زر کشید
شماره 222 - جذب معشوق عاشق را من حیث لا یعمله العاشق و لا یرجوه و لا یخطر بباله و لا یظهر من ذلک الجذب اثر فی العاشق الا الخوف الممزوج بالیاس مع دوام الطلب : آمدیم اینجا که در صدر جهان
شماره 223 - داد خواستن پشه از باد به حضرت سلیمان علیه السلام : پشه آمد از حدیقه وز گیاه
شماره 224 - امرکردن سلیمان علیه السلام پشهٔ متظلم را به احضار خصم به دیوان حکم : پس سلیمان گفت ای زیبادوی
شماره 225 - نواختن معشوق عاشق بیهوش را تا به هوش باز آید : می‌کشید از بیهشی‌اش در بیان
شماره 226 - با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق : گفت ای عنقای حق جان را مطاف
شماره 227 - حکایت عاشقی دراز هجرانی بسیار امتحانی : یک جوانی بر زنی مجنون بدست
شماره 228 - یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی و من یعمل مثقال ذرة خیرا یره : کان جوان در جست و جو بد هفت سال

حمایت مالی

حمایت مالی داوطلبانه و اختیاری

ابیات برگزیده

* آنچه دیدی بر قرار خود نماند
* وینچه بینی هم نماند بر قرار
شعر کامل
سعدی
* گوش تویی دیده تویی وز همه بگزیده تویی
* یوسف دزدیده تویی بر سر بازار بیا
شعر کامل
مولوی
* چندین هزار شیشه دل را به سنگ زد
* افسانه ای است این که دل یار نازک است
شعر کامل
صائب تبریزی